ماتسوخ
مورخ ارجمند دکتر باستانی پاریزی در کتاب در شهر نیسواران مینویسد :
بیمناسبت نیست خاطرهای از این استاد آخرین یعنی پروفسور رودلف ماتسوخ برایتان نقل کنم. او یک استاد کم نظیر بود اهل چک اسلواکی که بعد از تسلط کمونیستها بر آن دیار آواره شده و خود را به ایران رسانده بود، و در تبریز به سفارش مرحوم تقیزاده یک کار کوچک در دانشگاه به او سپرده بودند، مدتی بعد روسها از حضور این آنتی کمونیست در آذربایجان گلایه کرده بودند و او به تهران منتقل شد و در زیرزمین کتابخانه دانشکده ادبیات به جابجا کردن کتابهای لاتینی مشغول بود.
او بر بیشتر زبانهای سامی و آکادی و عبری و کنعانی و عربی و حبشی و سریانی و یونانی تسلط داشت. از دانشگاه پاریس دکترای تاریخ مذاهب و فلسفه را گرفته بود و رساله او تحت عنوان «اسامی اسلامی در جغرافیای عربی» با امتیاز گذشته بود. در دانشگاه براتیسلاوا لهجه های آرامی مندائی و سریانی جدید را یاد گرفته بود فارسی را بهتر از خود ما حرف میزد و می فهمید و ترجمه زبان آلمانی و عربی برایش مثل آب خوردن بود.
ماتسوخ بعد از آمدنش به ایران سالها در زیرزمین دانشکده تهران با هفتصد هشتصد تومان حقوق کتابهای لاتین را جابجا و خاک گیری میکرد. در واقع، من و ماتسوخ، همکار و هم جا بودیم و هردو در یک گُلِ جا و گل زمین به خوردن خاک و خل و استشمام گرد سرب، مصداق حال شاعری بودیم که فرماید:
ما و خال او فردیم، هر دو در سیه روزی
ما و زلف او جمعیم، هردو با پریشانی
یک روز ماتسوخ آمد و نامهای به من نشان داد و آن را ترجمه کرد. نامه از دانشگاه برلن غربی بود آن روزها برلن به دو قسمت تقسیم شده بود و یک دیوار عظیم دو بخش شهر را از هم جدا میکرد. این دیوار سه چهار سال پیش فروریخت و نه تنها دو برلن یکی شدند، دو آلمان هم یکی شدند، تا حدی که امروز اگر شما نامه ای به آلمان بفرستید و روی پاکت بنویسید آلمان غربی West Germany پستخانه آلمان آن را فورا برمیگرداند که به حیثیت وحدت آلمان توهین شده است.
باری، نامه از دانشگاه برلن غربی بود خطاب به ماتسوخ که: استاد عزیز، ما مقاله شما را در مجله دانشکده ادبیات تهران خواندیم. مایل به همکاری با شما هستیم، چه، بر احاطه شما در مسائل زبانهای قدیم آسیای میانه و نزدیک، آگاه شدیم. اگر مایل هستید موافقت خود را اعلام کنید».
ماتسوخ به من گفت: نظر تو چیست؟ چه جواب بدهم؟ من که فکر میکردم دانشگاههای آنها هم مثل خود ما، گاهی حرفی میزنند و دیگر فراموش میکنند: کلام الليل يمحوه النهار...
گفتم: حالا عیبی ندارد، جواب موافق بده، معلوم نیست که حرف امشب اینها صبح داشته باشد! و او نوشت و موافقت کرد. طولی نکشید که نامه ای از آلمان رسید و طی آن اعلام شده بود که: آقای ماتسوخ از فلان تاریخ دپارتمانهای زبانهای قدیم خاورمیانه را به جنابعالی میسپاریم، فلان مبلغ بودجه دارد، فلان مقدار کتاب دارد (همه این ارقام روشن نوشته شده بود، منتهی من چون ذینفع نبودم یادداشت نکردم)، فلان تعداد شاگرد دارد از انگلیس و فرانسه و آمریکا و آفریقا و هند و هلند...؛ حقوق شما فلان مقدار میباشد و این جدا از سایر مزایای شما است؛ ساعت درس شما از روز فلان ساعت فلان شروع میشود. بلیط هواپیمایی شما و خانواده شما در دفتر لوفت هانزای تهران موجود است میتوانید به آنجا مراجعه نموده و بلیت خود را بگیرید. در اینجا فلان آپارتمان در خیابان شماره فلان متعلق به شماست. به برلن حرکت کنید و تاریخ حرکت خود را به ما اعلام دارید.»
حتی ماتسوخ خودش هم تعجب کرده بود، .طبعا اول به کارگزینی و سپس به آقای دکتر سیاسی مراجعه کرد و کسب تکلیف کرد.
کاش شما در آن روزها در دانشگاه تشریف داشتید و ملاحظه میکردید مخالفت دستگاههای اداری و کارگزینی ما را با رفتن ماتسوخ به آلمان و ممکن نیست و موافقت نمیشود و چه و چه و چه... تا دیروز او مسئول خاکگیری و جابجا کردن کتابها بود حال که او را کشف کرده بودند میخواستند نرود اما دیگر مرغ از قفس پریده بود و بالاخره هم سوابق کار او البته هرگز ملحوظ نشد و ماتسوخ به آلمان پرواز کرد و امروز او یکی از بزرگترین استادان متبحر این رشته تحقیقات در اروپا و بلکه دنیاست.
مرحوم شهریار چه خوب گفته:
تاهستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی شوی به حال من آگه که نیستم..
#شهرنیسواران
#باستانی_پاریزی
موضوعات مرتبط: به اندیشان خارجی

برگی از سرگذشت و زندگی نامه بزرگان ، نوابغ ، اندیشمندان و مشاهیر ایران و جهان .
داستان هایی از زندگی آنان که از توان فکری خود بیشتر بهره گرفتند و در عرصه تکامل ، تحول آفریدند .
«كسي كه داراي عزمي راسخ است ،جهان را مطابق ميل خويش عوض مي كند. »
(گوته)