فرزند فقر

در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی، صبح زود که مردم مستضعف آن منطقه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند٬ ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید. آوای ویولن آن قدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن به محل کارشان باز ماند، اکثر آن ها با این که می دانستند اگر دیر برسند جریمه سنگینی می شوند، بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند.
آخر این مردم هیچ تفریح و لذتی در زندگیشان نداشتند، بنابراین حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگ های زیبا و استثنایی اشک ریختند، خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند.
سرانجام نیز ویولونیست که مردی ۳۵ ساله بود کارش تمام شد، ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد، اما با تشویق بی امان مردم پاهایش سست شد. او همه آن ها را به صف کرد و به همگی که حدود ۳۰۰ نفر بودند، نفری ۵ دلار داد و سپس درحالی که برای آنان بوسه می فرستاد، سوار تاکسی شد و رفت.
رفت تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند اما در آن روز هیچ کس نفهمید ویولونیست ۳۵ ساله کسی نبود جز «جاشوا بل» یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که ۳ روز قبل بلیت کنسرتش هرکدام ۱۰۰ دلار به فروش رفته بود.
فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت : 

من فرزند فقرم. وقتی در کنسرتم فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام. به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم، بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آن ها به خاطر من باید جریمه شوند، پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود، میان آن ها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم.
🌺🍃🌸☘️
✅ عده ای بزرگ زاده می شوند، عده ای بزرگی را به دست می آورند و عده ای بزرگی را بدون آن که بدانند با خود دارند.


موضوعات مرتبط: به اندیشان خارجی

تاريخ : جمعه سیزدهم اسفند ۱۴۰۰ | 16:0 | نویسنده : شفیعی مطهر |